منتقدی آتشین مزاج، یک بوهمی و چند روایت دیگر

به گزارش طراحی وبسایت، وقتی خبر رسید که پروژه بعدی کوئنتین تارانتینو ـ که شاید آخرین فیلم سینمایی اش باشد ـ منتقد نام دارد و درباره منتقد امریکایی پالین کیل است، احتمالا برای کسانی که شناختی از تاریخ نقد فیلم ندارند، این سوال پیش می آید که مگر زندگی یک منتقد سینما چقدر جذابیت دارد که تارانتینو سراغ چنین داستانی رفته؟

منتقدی آتشین مزاج، یک بوهمی و چند روایت دیگر

طراحی وبسایت/ محمدناصر احدی: این سوال چندان هم بی جا نیست؛ چرا کارگردانی که در سگ های انباری (1992) آن داستان خشونت بار و پر از خون و خون ریزی گنگستری را تعریف نموده، در پالپ فیکشن (1994) روایتی رفت وبرگشتی و آبزود از دنیای تبهکاران عرضه نموده، در بیل را بکش 1 و 2 (2003 و 2004) با تقدیس کورئوگرافی فیلم های رزمی به تصعید این ژانر پرداخته، در حرامزده های لعنتی (2009) تاریخ را نادیده گرفته و هیتلر را به کشتن داده، در وسترن تجتماشاظرطلبانه جانگوی از بندگسسته (2012) داستان یک سیاه پوست هفت تیرکش را به تصویر کشیده و در فیلم آخرش، روزی روزگاری در هالیوود (2019)، دوره ای از هالیوود و آدم ها و ستاره ها و داستان ها و روابط شان را ستایش نموده، حالا باید سر وقت زندگی یک منتقد برود؟ چه چیزی در زندگی کیل هست که تارانتینو را، که به تعریف کردن داستان های مجذوب نماینده و مهیج مشهور است، تحریک نموده سی واندی سال ماجراجویی سینمایی اش را با آن پایان دهد؟

آموزگارِ کارگردانان

اولین پاسخ به این پرسش این است که تارانتینو کیل را می پرستد. معمولا رابطه کارگردانان و منتقدان رابطه ای خصمانه یا حداقل توأم با بی اعتنایی فرض می گردد، اما همواره هم این طور نیست؛ یا حداقل برای تارانتینو این طور نبوده. تارانتینو در مصاحبه با نشریه فرانسوی پوزتیف در سال 1992 گفته بود: 16 ساله بودم که کتاب وقتی چراغ ها خاموش می گردد پالین کیل را گرفتم و خواندم و با خودم گفتم: یعنی می گردد روزی برسد که من هم مثل او یک فیلم را درک کنم. هرچه برای نیویورکر نوشته و همه کتاب هایش را خوانده ام. به مقدار فیلمسازان از او یاد گرفته ام. او به من یاد داد که چطور از نظر دراماتیک مجذوب نماینده باشم و چطور با تماشاگران ارتباط برقرار کنم. او استاد من بود. از همین چند خط می گردد فهمید که کیل چه تأثیری روی درک سینمایی تارانتینو داشته است. تارانتینو در همین مصاحبه می گوید هرگز کیل را دیدار ننموده و از بختش درست وقتی داشته سگ های انباری را می ساخته، کیل بازنشسته می گردد. تارانتینو گفته بود شاید این طور بهتر باشد چون واقعاً دوست نداشته نظر او را درباره فیلمش بداند. البته کیل بعدا در خصوص پالپ فیکشن گفت اظهارنظرهای مهمی را که در نقدها و یادداشت ها درباره فیلم نوشته شده خوانده، اما هیچ کدام را در خود فیلم نیافته، هرچند به نظرش فیلم شوخ طبعی دیوانه وار خوبی دارد و تارانتینو هم در استفاده از دیالوگ های عامه پسند و بازیگران استعداد دارد.

فقط تارانتینو نیست که از کیل تأثیر گرفته است. پل شریدرِ منتقد، فیلمنامه نویس و کارگردان هم به تأثیر کیل بر خودش ادغان نموده است. شریدر در مطلبی راجع به رابطه خودش و کیل شرح می دهد که به وسیله پسر رابرت وارشو، منتقدِ فیلم، به تماشا کیل می رود و مجذوب زن مسن ریزنقشی می گردد که کم کم درمی یابد ارتباط با او چندان کار ساده ای نیست. رابطه شریدر با کیل رابطه عشق و نفرت بوده؛ گاهی دوستی و نزدیکی و گاهی دلخوری و دوری، اما در نهایت شریدر می نویسد روزی که بر بالین کیل حاضر می گردد، حرف هایی درباره علاقه و ارادتش به او می زند که حتی این حرف ها را به مادرش هم نگفته بوده. در نمونه ای دیگر، وس اندرسون هم زمانی در نامه ای به کیل نوشت: افکار و نوشته های شما در باب سینما منبع الهام بسیار مهمی برای من و فیلم هایم بوده است. امیدوارم از این بابت پشیمان نشده باشید. پس می بینید که ارتباط او با هالیوود و کارگردانان و داستان ها و حکایت های دیگری که در این زمینه وجود دارد، از مایه لازم برای به فیلم درآمدن برخوردار است.

پائولتی ها

نسلی از منتقدان که در دهه 1990 به منتقدان اثرگذار و مهمی بدل شدند، در آغاز کارشان چنان تحت تأثیر پالین کیل بودند که به آنها لقب پائولتی ها داده بودند. اِی. او. اسکات، دیوید دنبی، آنتونی لِین، دیوید ادلستین، آرموند وایت، استفانی زاکارک و چند نفر دیگر از این جمله اند. حتی شایعه شده بود بعد از بازنشستگی پالین کیل در 1992، این فداییان کیل با هم مشورت می کردند تا مکتب کیل را زنده نگه دارند. کیل به این شایعه این طور واکنش نشان داد که گفت بعضی منتقدان سبک او را بدون اندیشه او تقلید می نمایند.

سبک کیل چه بود که بقیه را به تقلید از او ترغیب می کرد؟ صفت ها، قیدها و فعل ها زیر قلم کیل به تیغ های بُرّان و خنجرهای آخته ای بدل می شد که بی هیچ رحم و شفقتی بر سر فیلمی که نمی پسندید فرود می آمد. تحقیر و استهزا و بدگویی از ارکان مختلف فیلم راهی بود تا کیل خشمش را از فیلمی که نپسندیده نشان دهد. در مقابل، کافی بود فیلمی نظرش را جلب کند تا به هر ترتیبی آن را ستایش کند و ضعف های آشکارش را نادیده بگیرد. همین واکنش بی واسطه و عینیِ او به فیلم ها بود که نامش را در باشگاه مردانه نقد فیلم بلندآوازه ساخت. نثر کیل نثری پرخون و برانگیزاننده بود و اندیشه مرکزی نوشته هایش به کشف لذت فیلم ها نظر داشت؛ اینکه چرا فیلمی تا این حد لذت بخش است و چرا باید آن را جدی گرفت. همین شور و شوقش بود که او را محبوب خوانندگان می کرد. آنها می تماشاد کیل از همان نقطه ای به فیلم ها می نگرد که مخاطب عام سینما در آنجا ایستاده است. در واقع کیل ریویونویسی را به فرم ادبی و هنری ارتقا داد و همزمان آن را در میان خوانندگان نیویورکر محبوبیت بخشید.

پس، رابطه او با سایر منتقدان سینما و اثرش بر خوانندگان نقدهایش عامل دیگری است که می تواند دستمایه مجذوب نمایندهی برای یک اثر سینمایی باشد، مخصوصا جنگ و جدال او با آندرو ساریس، شارح تئوری مؤلف، که یکی از مجذوب نماینده ترین و مشهورترین سرشاخ شدن های دو منتقد فیلم در تاریخ سینماست. ساریس به تئوری مؤلف، که هسته مرکزی آن تمجید از مهارت ها و سبک شخصی کارگردانان بود، باور داشت و در مقابل کیل فیلم را محصول گروهی از افراد مستعد می دانست و در کتابی که درباره طراحی وبسایت کین نوشت سعی کرد اثبات کند هرمن منکه ویچ بسیار بیشتر از ارسن ولز در نوشتن فیلمنامه نقش داشته و نباید همه اعتبار و افتخار طراحی وبسایت کین را به ولز نسبت داد.

راپسودی یک مادر تنها

زندگی شخصی کیل هم به قدری کافی دراماتیک و مجذوب نماینده است که ارزش روی پرده آمدن، آن هم به دست تارانتینو، را داشته باشد. کیل می گفت سه بار ازدواج نموده، اما بعضی ها معتقدند که او فقط یک بار ازدواج نموده و برای دست انداختن مردم بود که می گفت سه بار ازدواج نموده است. او که در جوانی سبک و سیاق زندگی اش شبیه به آنچه امروزه به بوهمی تعبیر می گردد بود، در بیست ونه سالگی از شاعر و فیلمساز آوانگارد امریکایی، جیمز براتون، صاحب دختری به جینا شد. براتون که دوجنس گرا بود، وقتی خبر آبستن شدن کیل را شنید خیلی شاد نشد و به رابطه اش با او پایان داد. کیلی دخترش را به تنهایی بزرگ کرد. به اعتقاد بعضی، پالین و جینا بسیار با هم صمیمی بودند و بعضی دیگر بر این اعتقادند که جینا تایپیست، راننده، مصحح و در واقع دستیار مادرش بود و کیل او را به عنوان شخصیتی مستقل نمی دید. در نهایت جینا ازدواج کرد و صاحب پسری به نام ویل شد که کیل او را خیلی دوست داشت. ویل که عاشق هنرهای رزمی بود، در جوانی در سال 2007 کشته شد و مرگ او در زندگی مادرش جینا که چند سال پیش و در سال 2001 مادرش، پالین، را هم از دست داده بود اثر بزرگی به جا گذاشت. از طرف دیگر، کوشش کیل برای تبدیل شدن به منتقد اصلی نیویورکر هم مجذوب نماینده است. او کارش را با نوشتن آگهی تبلیغاتی آغاز کرد و زمانی که نامش بر روی دفتر محل کارش در نشریه درج شد، پاداش سال ها سخت کوشی را گرفت. همه اینها نشان می دهد که می توان منتظر فیلمی مجذوب نماینده درباره زنی بود که تاریخ نقد فیلم را بدون نام او نمی گردد روایت کرد.

منبع: همشهری آنلاین

به "منتقدی آتشین مزاج، یک بوهمی و چند روایت دیگر" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "منتقدی آتشین مزاج، یک بوهمی و چند روایت دیگر"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید